جدول جو
جدول جو

معنی حسینی هندی - جستجوی لغت در جدول جو

حسینی هندی
(حُ سَ هََ)
محمد... اودی. از دوستان شیخ علی حزین بود و در بنارس هند در 1205 هجری قمری درگذشت و دیوانش شش هزار بیت دارد. (صبح گلشن 136) (ذریعه ج 9 ص 255)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ یِ هَِ)
نامش محمدرضی است و برضوی مشهور است در صبح گلشن این شعر به وی منسوب شده است:
ز کویش میگذشتم خار در پایم شکست آنجا
بحمدالله که تقریبی شد ازبهر نشست آنجا.
(صبح گلشن ص 119) (ذریعه ج 9 ص 236)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِهَِ)
کلب حسین خان بن کلب علیخان. پس از 1281 هجری قمری درگذشت. دیوان شعر فارسی و تذکرۀ شاعران به نام ’شوکت نادری’ دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 329)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ یِ یَ)
آیتی وی را در آتشکدۀ یزدان از سادات و شاعران یزد شمرده گوید: نامش حسین است. (ذریعه ج 9 ص 255). رجوع به حسین یزدی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زَ)
ابن احمد بن محمد بن عمر بن سالم بن عبیدالله بن حسن علوی حسینی زیدی شافعی. مکنی به ابوالحسن. وی از فرزندان زید بن علی بغدادی و محدث بود. در سال 529 هجری قمری متولد شد و در 16 شوال سال 575 هجری قمری درگذشت. او را مصنفات بسیاری است. (از معجم المؤلفین از تذکرهالحفاظ ذهبی ج 4 ص 149). علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
لغت نامه دهخدا
(حُ یِ هَِ)
شیخ حسام الدین پدر سراج الدین آرزو شاعر هند است. او راست: نظم داستان ’قصۀ کامروب’. (ذریعه ج 9 ص 237). و این بیت از اوست:
به آیینی عجب برده است مطرب زادۀ هوشم
که از حیرت سراپا همچو نی گه چشم و گه گوشم.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ یِ هَِ)
نواب مصطفی خان بن نواب مرتضی خان فرخ آبادی یکی از امرای هندوستان. وی اصلاً از مردم همدان ایران است پس از انقراض سلطنت دهلی پدر او مرتضی خان دست خیانت بجانب انگلیسیان دراز کرد و بر مخالفت بعض راجگان هند به انگلیسیها کمک کرد و غاصبین به رعایت این خیانت پسر او مصطفی خان را به نوابی جهانگیرآباد برگزیدند و سپس که ادارۀ جهانگیرآباد را خود بدست گرفتند، پاره ای تخصیصات بدو دادند. مصطفی خان شعر نیز به فارسی میگفته است، و صاحب دیوان فارسی است. وی در شعر فارسی ’حسرتی’ تخلص میکرد و در شعر اردو ’شیفته’ تخلص داشت. و نیز تذکره ای از شعرای اردوزبان هند بنام ’گلشن بهاری’ تصنیف کرده است. و بیت ذیل از اوست:
تهدید بر ریا کرد، دی شیخ شهر ما را
امروز ساغر می خوردیم آشکارا.
وی مرید عبدالغنی مجددی نقشبندی بود و در 1286 هجری قمری درگذشت. شعر او در تذکرۀ صبح گلشن (ص 121) آمده است. (ذریعه ج 9 ص 239) (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ کَ)
دهی است از دهستان ورگهان بخش هوراند شهرستان اهر. واقع در 29500گزی جنوب خاوری هوراند و 16هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. ناحیه ای است کوهستانی معتدل. دارای 66 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از رود خانه کجرود و چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا